سکوت کن دریا
من قایقی شکسته و طوفان چشیده ام
از موجها بپرس
عمریست تا تمام تو را راه میروم
ساحل ندیده ام
از دورهای اسکله ؛
از کفشهای خاکی در من نشستگان
اما؛ شنیده ام
دریا سکوت کن
از ماه اوج دیده؛
شب داغدار پرس؛
ازمن مخواه ؛آنهمه را بازگو کنم
من بادهای هرزه ی بسیار دیده ام
تلخی کشیده ام
بر دوش خسته ی این سالهای سخت
با من مسافران زیادی گذشته اند
پهلو گرفته ام
اینک میان صخره و سنگی درون تو
دریاب نارفیق
مَگذار گردباد فاجعه با من چنین کند
ای میزبان سرد
من قایقی شکسته و طوفان چشیده ام
ساحل ندیده ام
ساحل ندیده ام
دکلمه شعر با صدای خودم
http://www.mediafire.com/?6naqg2x6ggyv2ul